سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یسم رب الشهداء و الصدیقین
سلام
بله ، قسمت شد بنده روزقدس رفتم نماز جمعه (جهت اطلاع ، محض ریا) ، رفتیم و تظاهرات کردیم و شعار علیه دشمنان فلسطین و نظام اسلامی و امام و رهبری دادیم و نماز خوندیم و برگشتیم .
الحمد الله موقع رفتن هیچ خبری از اغتشاشگرا نبود ، وقتی میگم نبود واقعا نبود ها ، به جان خودم ، هر کی هم بگه بودن و از این جور حرفا مثل چیز دروغ گفته!

در راه باز گشت از نماز سوار بر اتوبوسی شدم ، دیدم نه، انگاری داره یواش یواش سرو کله این مزدورا پیدا میشه . باز هم مثل همیشه کم بودند و انگشت شما ،سر هر خیابان یا چهار راهی هفت ، هشت نفری واستاده بودن و دهنشونو با پارچه بسته بودن . این افراد وقتی اتوبوس نماز گذاران رو می دیدن انگشتاشونو به علامت پیروزی به ما نشون میدادن،بنده پستری همراه داشتم که عکس آفا و امام (ره) بود ، باز کردم و چسبوندم به شیشه که صدای هو کردن اغتشاشگرا بلند شد. یه بنده خدایی گفت : مراقب باش سنگ پرتاب نکنن ، آخه اینا خیلی ... اند .
اتوبوس به نزدیکی های میدان آزادی رسید و من پیاده شدم ، دیدم نه بابا ، اونقدرایی که فکر می کردم کم نیستن ، نزدیک به پانصد نفر از ضلع جنوب غربی میدان آزادی به سمت خیابان آزادی در حال حرکت بودند و البته یه تیکه پارچه سبز ، تقریبا 20*10 هم بالای سرشان گرفته بودند و شعارهای ناجور میدادن . منم یه گوشه ای ایستادم ببینم چی میشه ، یه هویی انگار که شیر زده باشه وسط گله گورخرا همشون شروع کردن به فرار ، منم دلمو گرفته بودم و داشتم از خنده میمردم ، آخه نمیدونید که ، پرچمشونو
با خودشون نبردن ،ایول مامورا رسیدن ، الحق که همیشه شیرن ، چنتایی از این اغتشاشگرا داشتن این پارچه سبزه رو جمع می کردن ، مامورا گفتن : شما اینجا دارید چی کار میکنید ، هان ؟!
اغتشاشگرا که مثل بید به خوشون می لرزیدن در جواب گفتن : نزنی مارو ، نزنی مارو ، ما گیلاسیم .
مامورا پرسیدن : گیلاس ، پس این پارچه چیه، هان؟!!
اغتشاشگرا که همچنان می لرزیدن ، در جواب گفتن : این که پارچه نیست ، این برگامونه که سبزه .
ای مردم میدونید چی خیلی خنده دار بود ؟!! خنده دار تر از همه این بود که اغتشاشگرا وقتی مامورا رو از فاصله خیلی دور دیدن مثل کفتاری که شیر دیده باشه شروع کردن به دویدن و از محلکه گریختن.
نبودید ببینید ، یکی شون از اینایی بود که خیلی سوسولن و تیتیش ، مثل دخترا صحبت می کرد ، البته بلا نسبت دخترا ، شرف هر چی پسر و دختر بود این یارو برده بود . مامورا رو که دید می خواست آسفالت کف خیابونو بکنه و خودشو دفن کنه ، داشت می رفت تو جوب بخوابه که دوستش دستشو کشید و فرار کردن. آره یه مشت بچه فشن که پسراشون پیراهنشون تا زیر ناف نمیرسه و شلوارشونو که نگاه می کنه هر آن احتمال میدی که الان بیفته ، دختراشونم که وا ویلا ، نگم بهتره ، میریزن تو خیابون و شعار مرگ بر دیکتاتور میدن ، فقط و فقط باعث خندیدن مردم میشن . اینارو که می بینم یاد شیخ اصلاحات میفتم .
واسلام.

اینم یه نمونش


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :38
کل بازدید : 236796
کل یاداشته ها : 95


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ