سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم رب
الشهداء و الصدیقین

بالاخره قسمت ماهم شد که بعداز 5 سال یه سری به ولایت بزنیم
. البته این بار بالاجبار داشتم میرفتم روستا. اخه عروسی پسر خاله ام بود. خلاصه
با هزار بدبختی از صاحب کارم مرخصی گرفتم. اونهم یک روز ، روز پنج شنبه . چهار
شنبه شب بود که محل کارمو به مقصد خونه مادربزرگم ترک کردم. قرار بود تمام اقوام
نزدیک اونجا جمع بشن و با اتوبوس راهی سفر بشیم . شام در خدمت مادر جون بودیم و همان
جا خوابیدیم. مگه تو یک خونه 100متری چند نفر ادم جا میشن؟. تازشم ما هممون ادمای
حزب الهی بودیم و مقید به اصول و قوانین حزب الله. مثل همیشه قرعه به نام ما مردها
افتاد . مادر جون گفت : اقایون یا علی بالای بوم. نفری یک بالشت و یک پتو زدیم زیر
بغلمون و رفتیم بالا. خلاصه شب سپری شد و روز سفر فرا رسید. قرار بود اتوبوس ساعت 6
بیاد که 1ساعت تاخیر کرد. همه سوار اتوبوس شدیم و اتوبوس به سمت مقصد راهی . رسیدیم
به عرض موعود . خاله خانوم جلوی در اتوبوس ایستاده بود و تا نفری دو سه تا بوس
ابدار مهمونمون نمی کرد نمی گذاشت نفر بعدی پیاده بشه . خونه خاله جون رو به روی
قبرستون بود. وقتی به قبرستون نگاه می کردی تنها چیزی که توجهت رو به خودش جلب می
کرد مقبره اقا سید بود که گنبدش سبز بود. بعد از وقایع اتفاقیه ساعت    5 شد و مردم ده به رسم سالیان دور راهی
قبرستون شدن. هر کس بر مزار متوفایش چیزی گذاشته بود ، یکی نقل ، دیگری میوه یکی
دیگه نون قندی و... خلاصه قبرستون پر بود از تنقلات و خوردنی . منو عموم هم رفتیم
سر مزار رفتگان  . مادر بزرگم، پدر بزرگم،
جد بزرگوارم و دیگر رفتگان . روستای ما یک شهید دارد شهید
محمد جعفری
و این شهید شوهر عمه من می شود . وقتی رفتیم سر مزار این شهید
از تعجب خشکم زد . ضریح کوچک و سه رنگ این شهید تبدیل به تکه ای فلز شده بود و از ان
پرچم و عکس زیبای این شهید دیگه هیچ خبری نبود .برام سوال شد ، مگه این روستا چند
تا شهید داره که قبرشو این جوری نگه میدارن از عموم پرسیدم مزار این شهید چرا این
جوری شده . عموم گفت : مقصر بنیاد شهیده ، پرونده این شهید رو گم کردن و این شهید رو
شهید نمیدونن . اون وقت بود که فهمیدم شهدای ما چقدر مظلومن. کل روز فکر این شهید
از ذهنم خارج نمی شد . وقتی برگشتیم تهران از بابام پرسیدم این شهید چطوری شهید شد
. گفت: وقتی به صورت داوطلب رفت جبهه ، اواخر دوره اموزش به دلیل بمب باران،
شیمیایی شد و بعد از چند هفته بستری شدن در بیمارستان لقمان الدوله شهید شد. با
خودم عهد کردم اگه یک بار دیگر رفتم روستا حتما رنگ و پرچم برای مزار اون شهید
بگیرم. اما ایا این کافیه...؟

سوال:وظیفه ما در مقابل شهیدان چیست؟

(بنده می خواهم روش جدیدی در نوشتن این وبلاگ به کار بگیرم .
یعنی این که نظرات و پاسخ های شما عزیزان را، به سوال مطرح شده در پایان هر پست،
به صورت موضوعی جدید بنویسم وسوال دیگری مطرح کنم.)

بسم الله الرحمن الرحیم .

وبلاگ مرصاد شروع به کار کرد.

در این وب قصد داریم مساله شهادت و شهید را از زاویه ای
جدید بررسی کنیم .

انشالله با یاری خداوند و عنایت شهدا بتوانیم گامی در زدودن
غبار مظلومیت از چهره نورانی شهدا برداریم .


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :62
بازدید دیروز :7
کل بازدید : 237243
کل یاداشته ها : 95


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ